جواهری

زبان مادری

اولین سال خدمتم را به یاد دارم ،با چه شور وشوقی عازم روستای محل خدمتم شدم.

دوساعتی  گذشت ومن همچنان مهمان  مینی بوس زوار درفته ای بودم، که علاوه بر صندلیهایش کف وحتی رکاب آن نیز پر بود از آدم وحیوانات اهلی وانواع واقسام گونی وکارتن که اهالی منطقه  بنا به نیاز خود خریداری کرده بودند.  بالاخره به روستا رسیدیم.

چند روز اول را با پرس وجو از همکاران با تجربه برای شیوه های تدریس پنج پایه ومرور دروس سال گذشته دانش آموزان همراه با بازیهای کلاسی وحیاطی گذراندم.

تدریس پنج پایه را باید شروع می کردم براستی چه تناسب بین این شیوه  تدریس  باآموخته های تربیت معلم  وجود دارد؟ آن گفته ها کجا ،آن وسایل کمک آموزشی کجا واین ساختمان کاهگلی تیر چوبی کجا؟

لوح چسب کاری شده پایه اول را به دیو ار کاهگلی  کلاس آویزان کردم. بقیه پایه ها را به کاری مشغول کردم  تدریس لوح را که هدفش آموزش سحر خیز ی ورفتارهای بعد از  بیدار ی بودرا بصورت پرسش وپاسخ  بالیلا کوچولوی، چشم آبی ،موفرفری، که لباس  محلیش  او را به شکل عروسکی در آورده بود  شروع کردم.

لیلا جان در این شکل چه می بینی؟

لیلا با لهجه محلی گفت:یه کوره گه له خاو هلساس آژاژکی  کیشید.(این پسری است که از خواب بیدار شده وخمیازه می کشد.

این جمله را من به فارسی توضیح می دادم و او به زبان مادری تکرار می کرد.

از دیگر بچه های  کلاسها کمک گرفتم فایده ای نکرد.

سرتان را درد نیاورم دوماه از سال گذشت چند بار راهنمای تعلیماتی آمد از او کمک گرفتم. از چند  همکاربا تجربه کمک گرفتم ،تا  لیلا این جمله رابه زبان فارسی بگوید .

نگفت که نگفت !

خلاصه بعد از دوماه زور آزمایی بین ما دونفر این او بود که پیروز این میدان شد.

آنهم با نثار فحشی به من وبیزاری ونفرتش از مدرسه که موجب ترک تحصیلش شد.

بارها به سراغش رفتم ،ولی هر بار خودش را قایم کرد ،تنها یکبار داد زد؟!

وگفت: من از تو وآن زبان فارسی بدرد نخورت بدم می آید.

خدا میداند چه عذاب وجدانی کشیدم آن سال آنهم بدلیل...

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: